alt text
احسان شریعتی
فیلسوف ایرانی

همین حالا با من تماس بگیرید



شبکه‌های اجتماعی

بستن
12 آذر 1400
ثبت دیدگاه

آیا «من همان بدنم هستم»؟

«این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی»(مولانا)
به‌مناسبت روز جهانی کم‌توانان جسمی(12 آذر-3دسامبر)
از سلسله یادداشت‌های روز جهانی فلسفه -2

هنگامی‌که می‌گوییم «بدنی دارم»، این شبهه پیش می‌آید که گویی چیزی دارم در میان سایر «چیز»ها. و این فروکاستن بخشی از من است به سطح یک شیء-ابژه. روی دیگر سکه وقتی است که می‌گو‌ییم «من همان بدنم هستم»! در واقع، تن من، خلاف نظر دوگانه‌انگار دکارت، پاره‌ای از وجدان و خودآگاهی من و عنصر عینی سازنده‌ی کلیّت و هویت من است (شیء-سوژه)، که در عین حال، وابسته به محیط پیرامونی است. «بدن من در جهان مانند قلب در اندام-ارگانیسم است»(مرلو-پونتی).

تن من بنابراین، به شکل اندام‌واری هم مرا در میان جهان قرار می‌دهد و هم مرا از سایر چیزها جدا و مجزا می‌سازد. هم توان لمس و گرفتن چیزها را به دست می‌دهد و آگاهی‌ام را ملموس و انضمامی می‌سازد (معمای مرلو-پونتی: جسم هم «بینا» است و هم «رؤیت‌پذیر») و هم با خودآگاهی‌ام یکی نیست. گویی نه من که واسطه‌ای است میان من و جهان. پس نه جسم از آن من است و نه من همان جسم هستم.

کم‌وکاستی‌های جسمی، چنان‌که تفاوت‌های جنسی، امری «عارضی» اند که با ادغام‌گرایی اجتماعی، و همبستگی معنوی ویژه، می‌توان بر سوءتفاهم‌ها و تبعیض‌های ناشی از آن مقابله کرد. در تجربه‌ی زیسته‌ی خود دیده‌ام که چگونه در سوئد (و سراسر کشورهای «سوسیال-دموکراتیک» اسکاندیناوی) دوستان مبتلا به فلج و کم توانی‌مان را مراقبت و تیمارداشت می‌کردند.
پیش‌نیاز توان‌یابی برای مواجهه با پدیده‌ی «معلولیت» (بويژه ناشی از فاجعه‌ی جنگ)، بینشی انسانی، منشی مدنی و اهتمامی ملی است که متاسفانه در هزارتوی بحران‌های کنونی رو به کاهش گذارده است.



فرم ارسال دیدگاه